فناوری
سلام خوش آمدید
 
 
جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, :: 15:7 ::  نويسنده : حمید

 

جدایی لیلی و مجنون

 

 

دید مجنون دختری مست و ملنگ
در خیابان با جوانانی مشنگ

خوب دقت کرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او

با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)

برای دیدن بقیه شعر باید به ادامه مطلب بری/////////

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید

ادامه مطلب ...


جمعه 23 دی 1390برچسب:, :: 15:29 ::  نويسنده : حمید
فروغ فرخزاد
پشت شيشه برف ميبارد
پشت شيشه برف ميبارد
در سكوت سينه ام دستي
دانه اندوه ميكارد
مو سپيد آخر شدي اي برف
تا سرانجام چنين ديدي
در دلم باريدي ... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي
چون نهالي سست ميلرزد
روحم از سرماي تنهايي
ميخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنياي تنهايي
ديگرم گرمي نمي بخشي
عشق اي خورشيد يخ بسته
سينه ام صحراي نوميديست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته

 

فروغ فرخزاد

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


جمعه 23 دی 1390برچسب:, :: 13:36 ::  نويسنده : حمید

پدری با پسری گفت به قهر

که تو آدم نشوی جان پدر



حیف از آن عمر که ای بی سروپا

در پی تربیتت کردم سر



دل فرزند از این حرف شکست

بی خبر از پدرش کرد سفر



رنج بسیار کشید و پس از آن

زنده گشت به کامش چو شکر



عاقبت شوکت والایی یافت

حاکم شهر شد و صاحب زر



چند روزی بگذشت و پس از آن

امر فرمود به احضار پدر



پدرش آمد از راه دراز

نزد حاکم شد و بشناخت پسر




پسر از غایت خودخواهی و کبر

نظر افگند به سراپای پدر



گفت گفتی که تو آدم نشوی

تو کنون حشمت و جاهم بنگر



پیر خندید و سرش داد تکان

گفت این نکته برون شد از در



«من نگفتم که تو حاکم نشوی

گفتم آدم نشوی جان پدر»




جامی

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


جمعه 23 دی 1390برچسب:, :: 13:35 ::  نويسنده : حمید

خانمی با همسرش گفت این چنین:
کای وجودت مایه ی فخر زمین!


ای که هستی همسری بس ایده آل!
خواهشی دارم ... مکُن قال و مقال!


هفت سین تازه ای خواهم ز تو
غیر خرج عید و غیر از رختِ نو


"سین" یک، سیّاره ای، نامش پراید
تا برانم مثل برق و مثل باد


"سین" دوم، سینه ریزی پُر نگین
تا پَرَد هوش از سر عمّه شهین!


"سین" سوم، یک سفر سوی فرنگ
دیدن نادیده های رنگ رنگ


"سین" چارم، ساعتی شیک و قشنگ
تا که گویم هست سوغات فرنگ!


"سین" پنجم، سمع دستورات من!
تا ببالم من به خود، در انجمن!


...


آنگه، آن بانو، کمی اندیشه کرد
رندی و دوز و کلَک را پیشه کرد!


گفت با ناز و کرشمه، آن عیال!
من دو "سین" کم دارم، ای نیکو خصال!


...


گفت شویش: من کنون یاری کنم
با عیال خویش، همکاری کنم!


"سین" ششم، سنگ قبری بهر من!
تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن!


"سین" هفتم، سوره ی الحمد خوان...
بعد مرگم، بَهر شوی بی زبان!

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


جمعه 23 دی 1390برچسب:, :: 13:28 ::  نويسنده : حمید

هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری میخواست اون شعرمعروف و محبوب « بی تو مهتاب شبی....» رو امروزه بگه ،چطوری میگفت؟

 

کوچه (Modern)

بي تو On line شبي باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم . دنبال ID ي تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از Case وجودم
شدم آن User ديوانه كه بودم

وسط صفحه Room , Desktop ياد تو درخشيد
Ding صد پنجره پيچيد
شكلكي زرد بخنديد
يادم آمد كه شبي با هم از آن Chat بگذشتيم
Room گشوديم و در آن PM دلخواسته گشتيم
لحظه اي بي خط و پيغام نشستيم
تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به يك Talk بد آهنگ
Windows و Hard و Mother Board
آريا دست برآورده به Keyboard
تو همه راز جهان ريخته در طرز سلامت
من بدنبال معناي كلامت
يادم آمد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين Room نظر كن
Chat آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به Email ي نگران است
باش فردا كه PM ات با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين Log Out , Room كن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترك Chat كردن هرگز نتوانم نتوانم
روز اول كه Email ام به تمناي تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet كردي ولي من نرميدم نه گسستم
باز گفتم كه تو يك Hacker و من User مستم
تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودي . نرميدم . نگسستم

..........

Room ي از پايه فرو ريخت
Hacker ي Ignor تلخي زد و بگريخت
Hard بر مهر تو خنديد
PC از عشق تو هنگيد

..........

رفت در ظلمت شب آن شب و شبهاي دگرهم
نگرفتي دگر از User آزرده خبر هم
نكني دگر از آن Room گذر هم
بي تو اما به چه حالي من از آن Room گذشتم

 

منبع : بزرگترین وبلاگ مرجع داستان

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


جمعه 23 دی 1390برچسب:, :: 12:43 ::  نويسنده : حمید

 

خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین‌تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک‌دانه را هم من ندارم
آژانس ملکی امشب گفت با من:
مجرد بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم!


خداوندا تو ستارالعیوبی
و بر این نکته سوء‌ظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو می‌دانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا عیب بزرگی‌است
من عیب دیگری اصلا ندارم!

خودم می‌دانم این "اصلا" غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه‌ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم

منبع : تکناز

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دوست داشتنی و آدرس hamid2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 77
بازدید هفته : 149
بازدید ماه : 154
بازدید کل : 46663
تعداد مطالب : 213
تعداد نظرات : 107
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
تصاویر زیباسازی نایت اسکین
تصاویر زیباسازی نایت اسکین
Zhtml> Zbody>

ZBODY onUnload="window.alert(' حالا اگه بيشتر مي موندي كه نمي مردي')">

با اين دكمه كاري نداشته باشيد!

با اين دكمه كاري نداشته باشيد!

کد چت روم
دریافت کد مترجم